نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

نوشتن و دیگر هیچ

هذیانات و ادبیات و گاهی هیچ

درد

گفتم درد دارم

گفتید تلقین میکنید.

گفتم پاهایم فرمان نمیبرد

گفتید پاهایت را کاری نیست.

گفتم آخ پایم شکست

گفتید چرا نگفتی که پایت مشکل داره

گفتید مقصر خودت بودی . می خواستی زودتر بگویی.

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ق.ظ http://hoof.blogsky.com

سلام دوست عزیزم.وبلاگمو به روز کردم .اگه سر بزنی خوشحال می شم.عنوان پست اخرم اینه((دنیای کنونی ما دنیایست که...))قربانت.منتظرتم.

فولرن پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ق.ظ http://www.fuleren.persianblog.com/

و من گفتم: ای کاش هیچوقت نگفته بودم!

شازده خانوم پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ق.ظ

گفتم خسته ام.
پاهایم رمق ندارد.
شانه هایم درد میکند.
گفتی
شانه دیگران هم رکاب خوبی است.
میل خودت است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد